در خيابانهاي مملو از جمعيت در پس نگاههاي مردان هرزه كه به اندام من مينگرند ديگر آن دختر معصوم نيستم
ميانديشم كه چگونه در عبور از متلكها و تبعيضها و تحقيرها، زن شدهام
چه اهميتي دارد كه هرگز درآغوش مردي نخوابيده باشم؟ حكمهاي قاضيهاي امروز اعدام،سنگسار خفه كردن فريادهاي اعتراض بكارتم را از من گرفته است
از بالا به اين شهر بزرگ مينگرم درخت، پرنده، گلهاي رنگارنگ نميبينم زيبايي، عشق، بوسه نميبينم از آن بالا، بالاتر از ابرها كفشهاي سوراخ كودك آدامس فروش را ميبينم دختري به دار آويخته را ميبينم زنان پيچيده در سياهي را ميبينم آيا بدنهاي آنها متعلق به خودشان است؟
امروز سياهي، ظلم، فقر تحقيرها و تبعيضها بكارتم را از من گرفته است چه اهميتي دارد كه هرگز در آغوش مردي نخوابيده باشم
نظرات شما عزیزان:
|