من زن هستم



مینویسم...

برای چشم های هیز و حقیرِ کسانی می نویسم؛
که زن فقط تن نیست
تو چی از زن بودن میدانی؟
اون مغز کوچکت از واژه ی " زن " چه چیزی درک میکند؟
زن را در چی میبینی؟!
کاش
به جای این که اسم " مرد " را یدک میکشیدی
کمی مرد بودی...


شنبه 13 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

دیدم جالب بود گفتم بزارم بقیه هم بخونن

وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش....ش.... شما آرام می شود به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند، در ضمن این یکی ازدلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد.


جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

من يک دختـــــــر ايــــرانيــــــــم

 

بــــــــدان "حــــــواي" کسي نـــــمي شــوم که به "هــــواي" ديگري برود،تنهاييم را با کسي قسمت نـــمي کنم که روزي تنهايم بگذارد،روح خـــداست که در مــــــن دميـــده شده و احســـــاس نام گرفته،ارزان نمي فروشمش...
 
دستــــــهايم بــاليـــن کـــودک فـــردايـــم خـــواهـــد شــــد، بـــي حـــرمتـــش نمي کنم و به هــر کس نمي سپارمش،پـــاييــــــز است،باران بي وقفه اين روزها هواي عاشقي به سرم مي اندازد ،لبـــــريــــزم از مهـــــر اما استــــــــوار ......
 
ســـــوداي دلـــم قسمت هر بي ســر و پـــــا نيست، عشق "حـــواي" ايراني با شکــــوه است و بــــــــزرگ .... "آدمي" را براي همراهي برمي گزيند ، شريــف ، لايــق ، فروتـــــن و عــــــــاشــــــــــق


جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

سرعتشو كم كرد و
كشيد كنارِ خيابون
شيشه رو داد پايين
گفت : يه شب 60 تومن
نگاه كرد ،
ديد خواهرشه !!


جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

چرا؟!

بعضي وقتها واقعا تاسف ميخورم ...دختري رو ميبينم كه لذت بخش ترين جمله از دهن نامزد يا دوست پسرش ...اينه كه كجا بودي كجا ميري .كي مياي. با كي ميري...حق نداري بري .حق نداري با فلاني بري ......اين يعني توهين به شعورت يعني حق انتخاب و ازت گرفتن !!!! اين محبت نيست به خدا توهينه !!!!! اگه كسي به ذاته وجودي تو ايمان نداره و قبولت نداره ..تو يه شي بيشتر براش نيستي !!! تو رو در اين حد نميبينه كه عرضه و تعقل تصميم گيري و شناخت و خوب و بد از هم داشته باشي.... اينو بفهم هم جنس من .....
بفههههههم !!!!!!

 

جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

روزه مرد...

دیگه روز زن تموم شد حالا نوبت مرداست!

خدایا در آفرینش مردها کیفیت را فدای کمیت نکن...

کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن،

پیشاپیش روزشون بخوره تو سرشون


جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

من دلم می خواهد یک زن باشم...

من دلم می خواهد یک زن باشم... یک زن آزاد... یک زن آزاده
من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا می روم. من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم. من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!ـ
من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم –قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم- گاهی غلیظ، می رقصم- گاه آرام ، گاه تند، می خندم بلند بلند بی اع...تنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر... برای خودم آواز می خوانم حتی اگر صدایم بد باشد، آهنگ میزنم و شاد ترین آهنگ ها را گوش می دهم، مسافرت میروم حتی تنهای تنها ....
حرف می زنم، یاوه می گویم و گاهی شعر، اشک می ریزم! من عشق می ورزم......ـ
من می اندیشم... من نظرم را ابراز می کنم حتی اگر بی ادبانه باشد و مخالف میل تو، فریاد می کشم و اگر عصبانی شوم دعوا می کنم... حتی اگر تمام این ها با آنچه تو از مفهوم یک زن خوب در ذهن داری مغایر باشد.ـ
زن من یک موجود مقدس است؛ نه از آن ها که تو در گنجه می گذاریشان یا در پستو قایم می کنی تا مبادا چشم کسی به آن بیفتد. نه بدنش و نه روحش را نمی فروشد، حتی اگر گران بخرند. اما هر دو را هر وقت دوست داشته باشد هدیه می دهد؛ به هر که بخواهد، هر جا .ـ
زن من یک موجود آزاد است. اما به هرزه نمی رود. نه برای خاطر تو یا حرف دیگری؛ به احترام ارزش و شأن خودش. با دوستانش، زن و مرد، هر جایی بخواهد می رود، حتی به جهنم!ـ
زن من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه گاه می گردد که آویزش شود، نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برود.
زن من به دنبال یک همسفر است، یک همراه، شانه به شانه. گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم ، گاه او. مهر بورزد و مهر دریافت کند.ـ
زن من کارگر بی مزد خانه نیست که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد و دست هایش همیشه بوی پیاز داغ؛ که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد. روزها بشوید و بساید و عصرها جوراب ها و زیر پوش های شوهرش را وصله کندـ
زن من این ها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!!! ـ
در خانه ی زن من کسی گرسنه نیست ، بچه ها بوی جیش نمی دهند، لباس ها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛ اگر عشق باشد، اگر زندگی باشد!ـ
زن من یک موجود سنگیِ بی احساس و بی مسئولیت هم نیست؛ ظرافتش، محبتش، هنرش، فداکاریش ، شهوتش و احساسش را آنگونه که بخواهد خرج می کند؛ برای آنهایی که لایق آن هستند.ـ
زن من تا جایی که بخواهد تحصیل می کند، کارمی کند، در اجتماع فعال است و برای ارتقاء خویش تلاش می کند. نه مانع دیگران می شود و نه اجازه می دهد دیگران او را از حرکت بازدارند. گاهی برای همراهی سرعتش را کم می کند اما از حرکت باز نمی ایستد. دستانش پر حرارتند و روحش پر شور؛
من یک زنم ... نه جنس دوم... نه یک موجود تابع... نه یک ضعیفه ... نه یک تابلوی نقاشی شده، نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی، نه یک کارگر بی مزد تمام وقت، نه یک دستگاه جوجه کشی.ـ
من سعی می کنم آنگونه که می اندیشم باشم ، بی آنکه دیگری را بیازارم... فرای تمام تصورات کور، هنجارهای
ناهنجار، تقدسات نامقدس!ـ
باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم، بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم، بی مبالات و کثیف باشم. اگر نبوده ام و نیستم ، نخواسته ام و نمی خواهم.ـ
آری؛ زن من عشق می خواهد و عشق می ورزد، احترام می خواهد و احترام می کند. ـ
من به زن وجودم افتخار می کنم، هر روز و هر لحظه ... من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار می کنم و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه می بینند و تحسین می کنند!!!!!


جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

روزه مرد مبارک

دیگه روز زن تموم شد حالا نوبت مرداست!

خدایا در آفرینش مردها کیفیت را فدای کمیت نکن...

کمتر خلق کن ولی ادم خلق کن،

پیشاپیش روزشون بخوره تو سرشون  


پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

به اینا میگن دختر...

این دخترایی که چشاشون همیشه یه رنگه
اینا که آل استار می پوشن جا پاشنه بلند
اینایی که نگران پاک شدن رژ لبشون نیستن
اینا که صورتشونو نقاشی نمیکنن
اینایی که تو بازی وسطی تو پارک رو چمنا غلت میزنن
اینا که بیخیال به نگاه دیگران شادی میکنن
اینایی که موهاشون همیشه یه رنگه
اينايي كه صداشونو نازك نميكنن و خودشونن
اینایی که از جَک و جونورای کوچولو نمیترسنُ عالمُ آدمُ خبر دار نمیکنن
اینا که کیف دستیشونو عینِ مادمازلا نمیگیرن دستشونو عینِ مانکن راه نمیرن
اینایی که خیلی سادن
قدر اینا رو بدونید

 


پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

خاموش فریاد می کنم

روسری ام را بر سر می کنم
و خاموش فریاد می کنم
من آن موجود زیبایم که می فهمم عدالت را
من آن موجود آرامی که می فهمم خروشت را
خروش مردانه ات اما
نخواهد کاست از من پشیزی را...!!!

 

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

خدایا..!!!

مزخرف تر اونجاست که وقتی به یه دختر تجاوز میشه میگن آبروی دختره رفته، یکی دیگه یه اشتباه کرده، یکی دیگه بدنام میشه


 

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

چه غم‌انگيز است زن بودن!

 

چه غم‌انگيز است زن بودن!

در زمين چيزي بدين كم بهايي نيست.

پسران بر در تكيه زنند،

مانند خداياني از آسمان افتاده؛

قلبهاي آنان به چالش خوانند

چهار اقيانوس و باد و غبار هزار فرسنگ را

وقتي كه دختري به دنيا مي‌آيد، كسي شاد نشود،

خانواده بر او وقعي ننهد.

چون به بار آيد، در خلوت ماند،

ترسان كه ديدگانش به روي مردي افتد.

هيچ‌كس زاري نكند چون او خانة خود را ترك گويد،

مانند ابرها كه پس از باران بناگهان دور شوند.

سر فرود آورد و خود را آراسته كند،

دندانهايش لبهاي سرخش را فرو فشارد:

بارهاي بيشمار، از سر تعظيم، خم شود و زانو زند.

فوشوان
 

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

همين آدمهاي سياه و قرمز

همين آدمهاي سياه و قرمز
که يک دفعه از هيچ کجا پيدايشان ميشود
که بي پروا نبض تو را ميگيرند
بلکه موجوديت تو در نگاهشان ثبت شود
و گوشه ي پيراهنت را لمس ميکنند تا جنس تو را بدانند
... همين آدمهايي که سگهاشان مثل گرگ زوزه ميکشند
و خودشان جوري با تو صحبت ميکنند انگار بوي اسب ميدهي
همين انسانها هستند که امنيت معيارهاي انساني را به خطر مي اندازند
همين انسانهايي که انگار نيستند
ولي دقت که ميکني ميبيني زياد هستند.

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

تقصیره خودمونه...

من در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که مادر از
بزرگم پسرهای فامیل را ... طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دورحیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می شوندتا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درستبنشین.
ذهن پنج ساله ی من نفهمید ( هنوز هم نمی فهمد) که چرا آن چیزیکه پسر عمه ام دارد باید با لفظ طلا آراسته شود ولی آن چه من دارم مایه‌یشرمساری است و باید پوشانده شود.
ذهنپنج ساله ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچهدوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات ویواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسریام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.
او هرگزنفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه ی سرکش در سینه هایم رویید باید آنرا زیر مقتعه ی چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تابرجستگی های بدنم را از ...چشم ها بپوشانم.
ذهن من هرگز نفهمید چراهرچه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه آلود است و هرچه مربوط بهمردانگی پسر هاست قابل افتخار و ستودنی است.
ذهن من هنوز پنج سالهاست، نمی فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی فهمد چرا همهبرایش دنبال شوهر می گردند فکر می کنند که بدون مرد کامل نیست. نمی فهمدچرا مادرش مدام می پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می زند؟ اگر دوستت دارهباید بیاد خواستگاریت.
او انقدر بچه است که فقط برای پوز زنی مادرش به آن پسر میگوید بیا خواستگاریم والکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.
او حتی نمی فهمدچرا درخانواده ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می خورند وبحث سیاسی می کنند و زنها طرف دیگر ظرف می شورند و مزخرف می بافند.
اونمی فهمد که چرا شوهرش التماس می‌کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکشوقتی خودش می کشد. او نمی فهمد چرا سیگارکشیدن مرد درست است و سیگار کشیدنزن نا درست.
او نمی فهمد چرا وقتی مردش را نمی‌خواهد سالها باید دنبال طلاق بدود در حالیکه اگر مرد بود در یک هفته می توانست زنش را طلاق بدهد
ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسر های هم دوره اش زحمت کشیدتا دانشگاه برود ، آنها خرخون لقبش دادند.
این ذهن پنج ساله بین همه ی دانشجوهای ورودی‌اش شاگرد اول شد تهمت زدند که معلوم نیست با کدام استاد روی هم ریخته است.
بعدها مجبور شد هر تشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت.
مجبور شد از زبان یک پزشک همکار( که زن بود )بشنود که پیش دکترزن نرو، زن ها همه بیسوادن و هیچ نگوید و دم نزند.
مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تامبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که ” زن ها دست به فرمون ندارند”.
مجبور شد دوبرابر مردهای دور و برش کار کند و دو برابر آنها موفق شود و دوبرابر آنها پول دربیاورد و آخر هم ” زن بی سر پرست” نامیده شود.
مجبور شد دو برابر مردها وبلاگ بنویسد تا صدایش به جایی برسد و آخر سر هم متهم شود که زنانه نویسی می کند و در
واقع “مرد” است.
از همه ی اینها گذشته ،نگارنده زن خوشبختی محسوب می شود. در خانواده ایمرفه و غیرمذهبی بدنیا آمده ، امکان تحصیل و امکان فرار از آن چهارچوب هایغیر منصفانه وزشت را داشته است . او هرگز کتک نخورده و نفقه نخواسته وحضانت طفلی را از دست نداده است.
با این همه زخمی وخسته است.
خستهاست از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او راندارند شنیده است که زن ها منطق ندارند، زن ها طنز ندارند، زن ها دست بهفرمان ندارند.
خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیردزن را مورد خطاب قرار میدهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می شمارند کهمرد را گناه انداخته و از مردنمی پرسد که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است.
خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی پیشه کند و بیشتر به مردش توجه کند.
خسته است از جامعه‌ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است.
خسته است از جامعه‌ای که زن هایش قوز کرده و ترسیده و تهدید شده اند ومردهایش باافتخار لگن شان را جلو می دهند و به خودشان جرات می دهند به زنها یی که دو برابر آنها قد کشیده اند لقب کوتولگی بدهند.
خسته است ازجامعه‌ای که زنهایش به کوتولگی خود افتخار میکنندوحاضرنیستند بهای قدکشیدن‌شان را بپردازند و هنوز افسوس تازیانه و تسبیح و ته دیگ را می خورند. ،
بر او ببخشایید اوخسته است ازجامعه‌ای که حتی معنی فمینیست را نمی داند

 

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

روزه مامانای گلمون مباااااااااااااااااااارک :)

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی!
روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !
روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد!
روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن...
روز زن بر تمامی زنان و ماردان فداکار پارسی مبارک باد.


شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

مامان

به چشمان یک زن بنگر!
تا شجاعت را بیاموزی. . . .
وقتی نفس های کودکش را میشمارد . . . . .
و گرسنگی را فراموش میکند. . . . . . . .
و با یک لبخند شاد کودکش. . . . . . .
دنیای غم هایش را به آسانی به شادی میفروشد و
جان میدهد برای انکه با شیره جانش او را پروردیست
به سلامتی همه ی ماماناااااااای دنیااااااااااااا

 


دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

اینجا دختری می خواهد کلمه ضعیفه را پاک کند

عقربه ساعت خانه مان

آرامتر از خانه های دیگر

می چرخند

همسایه ها همه خوابند

زنان شان خواب لباسهای مد تازه می بینند

با لبهای ماتیک زده

دست شوهرانشان را می بوسند

برای پول کمی

که لباس مد امروز را بخرند

اما اینجا دختری می خواهد

کلمه ضعیفه را پاک کند

قطار فشنگ به گردن انداخته و

در آسمان ذهنش

در کوهای بلند روحش

طرحی نو برای مبارزه خلق می کند

آواز برای روح آزادی می خواند

 

شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

گاهی از زن بودن خسته میشوم...!!!

گاهی اوقات از زن بودن خسته می شوم به خصوص زمانی که با مقاومت زنان اطرافم در برابر زنان سنت شکن مواجه می شوم.در چنین شرایطی تنها به وجود معدود زنان دور و برم دلخوش می کنم که به رغم تمام مخاطرات سنت شکنی می کنند تا ثابت کنند که وجود دارند و هنوز حق خود می دانند که از آرزوهایشان حرف بزنند و اجازه نمی دهند مسوولیت های زندگی آنها را از حقوق انسانی محروم کند.آنها برای خود حق نفس کشیدن در خانه و جامعه را قایل هستند.می دانند در قبال همسر و فرزندان داری چه حقوق و وظایفی هستند و آنها نیز متقابلا چه حقوق و وظایفی را بر عهده دارند.این دسته از زنان دیگر نمی خواهند تنها به عنوان یک همسر و مادر فداکار که همیشه لقمه از دهان خود می گیرد تا شوهر و فرزندانش سیر شوندایفای نقش کنند .آنها خود را یک انسان می دانند با همه حقوق برابری که به حکم انسانیت از آن برخوردارند و با دیدن این دسته از زنان فریاد برمی آورم که ای مردان دیر نمی بینم که کشته ها با قباهای کهنه تان بر باد خواهد رفت چون زنهایتان دیگر مترسک نیستند.و این چنین است که خیلی زود خستگی را از خود دور می کنم .برپا می خیزم و برای اثبات بودنم به عنوان یک انسان گام بر می دارم


 


شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

زن های هرزه را سنگسار می کنند غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است و کسی نمی داند که مغزهای هرزه ویرانگرترند تا تن های هرزه...

 

شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

ایرانه من کو؟!

(درود)مان گرفتند و به جايش سلام شد
(سخن) ز ما ربودند و به جايش كلام شد

فرزانه،آرتيميس ،كوروش و داريوش هم
فاطمه ، كلثوم، كلبعلى و غلام شد

خوشى و راستى و مهر و دوستى
به فرمان دين عرب بر ما حرام شد

شادى و رونق شد از بهر تازى نا چيز
گريه و شيون و زارى همه به كام ما شد

نيك خويى و راد مردى همه شهره بود ما را
دروغ و پليدى و تقيه و نيرنگ مرام ما شد

سرزمين مهر آيين اهورا بود و نيكى و داد
امام زاده و آخوند و حرم كنام ما شد

كو نشانه اى ز مردى و خرد ما مردمان را ؟
كه ميهن فروشى پيشه و كار و دوام ما شد

كوروش دادگر به شوره زار و بيابان بسپرديم
نقى از در آمد با خمينى هر دو امام ما شد


شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

این چه قانونه مسخره ایه که به اسمه خدا و دین تصویبش کردین؟!؟!؟!

اگر خدا به چند همســـــــری اعتقاد داشت
همــــراه آدم
چند حــــوا خلق میکرد
نه فقــــط یکـــــی
 

 

 

 

 

 

 

 


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

بهار تازه

پری نبوده‌ام از قصه ها مرا ببرند
پرنده نیستم از گوشه‌ی قفس بخرند

زنم حقیقت پرتی پر از پریشانی
پر از زنان پشیمان که تلخ و دربه‌درند

چرا به شاخه‌ی خشک تو تکیه می‌دادم؟
به دست‌هات که امروز دسته‌ی تبرند؟

بگو به چلچله‌های چکیده بر بامت
زنان کوچک من از شما پرنده‌ترند

بهار فصل پرنده است، فصل زن بودن
زنان کوچک من گرچه سر‌بریده پرند،

در ارتفاع کم عشق تو نمی‌مانند
از آشیانه‌ی بی‌تکیه‌گاه می‌گذرند

*
به خواهران غریبم که هرکجای زمین
اسیر تلخی این روزگار بی‌پدرند،

بهار تازه! بگو سقف عشق کوتاه‌ست
بلندتر بنشینند...دورتر بپرند...


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

مرا ببين


مصلوب به صليب تحقير هزاران ساله
همچنان به نرمي آواز مي دهد:
مرا ببين
.........مرا خوب ببين
اين منم، زن

نيمه ي سركوب شده ي نسل بشري
زخمي ز شلاق تبعيض و اجحاف
زنجير خود خواهي مرد با زيور غيرت آويخته بر گردنم

رويم بپوشان
در چهار ديوار مطبخ حبسم كن
با نغمه ي اوازم چه مي كني؟
كه آوازه اش از مرزها گذشته است

.آري من زنم
.مرا ببين
..مرا خوب ببين

من اعتقاد دارم هیچ زنی زشت نیست به شرط اینکه بتونه زیبایی های خودشو کشف کنه که البته این کار خیلی هم سخت نیست اگر ...

چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

من زنم...

من زنم...کوه را حرکت میدهم بدون اینکه کلمه ای از خستگی و دلسردی به زبان آرم و تو همواره ناراضی و پرصدا سنگریزه ها را جابجا میکنی چرا که تو نیرومند تری!!!من زنم...آری من زنم...

 

سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

من خدای دوم این کائناتم!!!

مرا کم مخوانید
من خدای دوم این کائناتم
تو ای مردزادهء من
تو در دامانم پرورش یافتی
تو شیرهء بدنم را مکیدی
تو بار اول مرا صدازدی
آری مادر
گاهی پای گهواره ات
بیدار ماندم
گاهی ترا قدم گذاردن
آموختم
من تو را بارها زندگی بخشیدم
تو مرا ذلت و خواری
من ترا با خودت آشنا کردم
تو هویت مرا پامال کردی
 

سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

مرد = مردن....زن = زندگی

مرد از مردن است . زیرا زایندگی ندارد .مرگ نیز با مرد هم ریشه است.
زَن از زادن است و زِندگی نیز از زن است .

 
 
 
 

شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

این همه که من بگم من زنم و شما بگی بله من زنم و اینکار تونستم بکنم و تو اقا نذاشتی اون بگه نه حق شما زنها همین بوده نه حقوقتون همین بوده و من بگم کی گفته اون مسلمون بشه و بگه خدا گفته و من بگم چرا قانون این و گفته و شما هم بگی اره واقعا چرا ؟؟؟؟؟؟
و هزاران مورد دیگه ما رو به جایی نمیرسونه همونطور که تا حالا نرسونده تنها یه راه داره اینکه از همین الان این لحظه شما باور کنی واقعا تفاوتی نیست و این نبودن تفاوت را هم بیان نکنی فقط عمل کنی کم کم میشه هنجار و میشه حق
از موردهای به ظاهر کوچیک شروع کنید از مکانهای کوچکتر از جامعه
ما قصد جنگ نداریم
چون پدر من برادر من همسر من مرد است و عاشقانه دوستشون داریم

 

 


شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

؟!؟!؟!؟!؟

سرعتشو كم كرد و
كشيد كنارِ خيابون
شيشه رو داد پايين
گفت : يه شب 60 تومن
نگاه كرد ،
ديد خواهرشه !!


شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

مادر...

6 years: Mom knows everything !
8 years: Mom knows alot !
12 years: Mom really doesn't know everything !
14 years: Mom knows nothing !
16 years: Mom, what mom !
18 years: Mom is outdated !
25 years: Maybe Mom knows!
35 years:Before deciding, let's ask Mom!
45 years: I wonder what Mom thinks!
75 years: I wish.Mom was here to ask
 

 


شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

ی خواهم خودم باشم, خودم ، آنگونه که هستم با تمام خواسته هایم ,حتی اگر آمیخته با جسارت باشد.......!
خودم باشم، خودم, آنگونه که می خواهم, حتی اگر در باور دیگران نگنجم......!
حتی اگر یاغی خوانده شوم !
حتی اگر بدکاره خطاب شوم به خاطر مخالفت با تو و حفظ عقایدم ...!
باید خودم باشم تا تو بینی قدرتم را و زن بودنم را !!!

شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

باکره...!!!

نوشتم باکره!

تمام مردهاي شهر داد زدند "زن بايد از جوانيش و سکس لذت ببرد"

من از خودتان هستم مرد هاي شهر!
... ... ... ... ميدانم شما به فکر امروز هستيد و فردا که وقت همسر ميشود دنبال بکر بودن دختر هستيد!

مردهاي شهر من همان هايي هستند که وقتي چيزي به نفع خودشان باشد ميگويند حق طعبيي يک زن است و وقتي به ضرر شان باشد ميگويند زن چنين حقي ندارد.

جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

نزدیک نشو آقا

نزدیک نشو آقا
شما کلاه خودت را بچسب
من روسری ام را شل بسته ام که
باد بیاید و هر چه باداباد ! ماه در اید و
عریان تر از همیشه
زیر براده های سنگ و صدف و ستاره بخوابم
بلکه بار بگیرم از آب های این همه آزاد
لطفا کنار
کسی به شما نگفته از غلاف چرمی باتوم
بوی بهبود نتراویده تا به حال ؟
چشم
کم کم خفه می شوم آقا
من ریه هایم پر از هوای عفونت است
و گرده ی زرد گل های بچه های خیابان
و صبوری بیهوده و این کرم ها
که تمام تنم را
تمام تنم را که بگردید هم
چیزی دستگیرتان نمی شود آقا
روی پیشانی گلبول های سفیدم
از نشانی نجات دهنده ای
خبری نیست .

پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

حجاب اجباری

کاش این حق را داشتم که خودم تصمیم بگیرم که با روسری زیبا باشم یا بدون آن ....

با روسری هم میشود زیبا بود حیف وقتی چیزی با اجبار باشد آدم از آن گریزان است

پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

جهان سوم

جهان سوم جایست که اگر مرد ... جماعت مثل گاو رانندگی کنه واسه هیچکی عجیب نیست ... !!
اما زن ... !
جماعت اگر سوتی کوچکی بدهد میگن ... کی به تو گواهینامه داده ... !!

پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

خیلی آقایی...!!!

سلام اقا :
درسته شما حق طلاق داری . شما حق حضانت بچه ها داری شما سرپرست و ولی و قیم قانونی هستی و پدر شما و جد پدری ووووو حتی فسیل های ابا و اجداد پدری
درسته شما اقایی هزار یک حق دیگه داری که ما نداریم
بازم میگم خیلی اقایی اصلا
دقت کردی خیلی اقایی ؟
دوبار گفتم ؟ ؟
خب اخه خیلی اقایی
بگذریم خلاصه شما از اونجا که خیلی اقایی خیلی هم حق داری حتی میتونی زنت بکشی بگی ناموسیه
خب دیگه اقایی
تازه دیه ات هم دو برابره وای چه سعادتی دو برابر ارزش داری ....ببین گفتم خیلی اقایی واسه همین بودا
اصلا چرا من بگم خودت برو کتاب قاون مدنی و مجازات و کلا شرع و اسلام قران بخون میدونی چقد اقایی
تاااااازه میتونی 4 تا زن بگیری وای چقد خوب ;) از بس اقایی
.
.
.
. ولی من میگم هیچی نیستی تا زمانی که زنت با ابرو بالا انداختن بگه اره یا نه


سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

حرامه؟!؟!؟!؟!؟!

دوست دختر داشتن حرامه!!! زشته!!! جرم داره!!! یک حرکت کاملا خارجیه که واسه از بین بردن فرهنگه !!!! ولی 4 تا زن گرفتن اونم کاملا قانونی!!! اصلا مشکلی نداره و حلالم هست! ....:|‬

سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

غیرت؟!

غیرتی شدن : هارت و پورت كردن و گیر دادن و جاسوسی كردن نیست، غیرت یعنی : زن مورد علاقه ات هیچ وقت احساس تنهایی و بی پناهی نكنه

جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

پنج دقیقه...

صندلی سرد بود
هوای پارک سفید بود از برفی که روی چمن های سبز نشسته بود
کلاغ های سفید در اطراف نیمکت وسط پارک تکون میخوردن
با سنگ ریزه هایی که از روی زمین برمی داشتم اونها رو میزدم و میگفتم میاد ، نمیاد
و کلاغ ها کمی بعد برمیگشتند و جولوی نیمت من رژه میرفتن
گویی من را مسخره میکردند
خیلی وقت بود منتظر بودم
موعد دیدار هم که گذشته بود
تمام سنگ ریزه هایی که دستم بود رو به طرف کلاغ ها پرت کردم و گویی به دنبال دشمن خویش میدوم
انها را جوری راندم که گویی از آن پارک رفتند
خستگی و ناراحتیم رو سر شاخه گل قرمزی که دستم بود در اوردم
چنان به زمین کوبیدمش که گلبرگ های اون جدا شدن و با پا روی زمین گویی سیگاری را خاموش میکنم

به برف های سفید نگاه کردم که دیگر سیاهی کلاغ ها بر اون نبود
به زیر پام نگاه کردم چقدر عصابانی بودم ، گلبرگ های له شده بودن
یغه ی پالتوم رو بالا کشیدم . به طرف درب خروج پارک حرکت کرد
به نزدیک در که رسیدم صدای پا و نفس های تند اون رو میشنیدم
ولی به اندازه ای عصبانی بودم که حتی گل های قرمز رو با پام لگد کرده بودم
حتی حاظر به دعوا کردن و مجازات و کلنجار نبودم
عرض خیابان رو بی صبرانه دویدم
هنوز پشت سرم میدوید صدای محکم پاشنه ی چکمه هاش خیلی واضح بود و من رو صدا میکرد
به ماشین رسدیدم و کلید رو درون قفل چرخاندم
صدای باز شدن درب همراه با صدای بوق و ترمز شدید ماشین و ناله ی ارام او در گوشم پیچید
به ارامی به پشت سرم نگاهی کردم
در وسط خیابان ارام خوابیده بود و خونی از سرش به سمت جوب حرکت میکرد
نمیدونستم این حرکت ، جریان زندگیست و یا .....
به سمت اون رفتم
در جلوی ماشین روی زمین بود و در دستش بسته ی کوچکی که کادوی قرمز ریبایی بر اون بود
مانتوی زیباش از روی مچش کنار رفته بود و ساعتی رو که خودم براش خریده بودم روی دستش معلوم بود
به عقربه هایی که تقریبا در زیر خون ها معلوم بود نگاه کردم ساعت چهار و پنج دقیقه رو نشون میداد
اروم به ساعت خودم نگاه کردم ، چهار و پنج دقیقه
با سرعت به ساعت ماشین راننده ی بخت برگشته که داشت میزد تو سر خودش نگاه کردم دقیقا چهار و پنج دقیقه

جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

گاهی اوقات از زن بودن خسته می شوم

زنهایتان دیگر مترسک نیستند
گاهی اوقات از زن بودن خسته می شوم به خصوص زمانی که با مقاومت زنان اطرافم در برابر زنان سنت شکن مواجه می شوم.در چنین شرایطی تنها به وجود معدود زنان دور و برم دلخوش می کنم که به رغم تمام مخاطرات سنت شکنی می کنند تا ثابت کنند که وجود دارند و هنوز حق خود می دانند که از آرزوهایشان حرف بزنند و اجازه نمی دهند مسوولیت های زندگی آنها را از حقوق انسانی محروم کند.آنها برای خود حق نفس کشیدن در خانه و جامعه را قایل هستند.می دانند در قبال همسر و فرزندان داری چه حقوق و وظایفی هستند و آنها نیز متقابلا چه حقوق و وظایفی را بر عهده دارند.این دسته از زنان دیگر نمی خواهند تنها به عنوان یک همسر و مادر فداکار که همیشه لقمه از دهان خود می گیرد تا شوهر و فرزندانش سیر شوند ایفای نقش کنند .آنها خود را یک انسان می دانند با همه حقوق برابری که به حکم انسانیت از آن برخوردارند و با دیدن این دسته از زنان فریاد برمی آورم که ای مردان دیر نمی بینم که کشته ها با قباهای کهنه تان بر باد خواهد رفت چون زنهایتان دیگر مترسک نیستند.و این چنین است که خیلی زود خستگی را از خود دور می کنم .برپا می خیزم و برای اثبات بودنم به عنوان یک انسان گام بر می دارم
نوشته شده توسط سوسن خیراندیش

جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 

ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﻛﺮﻩ ﺑﺎﺷﻰ...

ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﻛﺮﻩ ﺑﺎﺷﻰ،
ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺎﻙ ﺑﺎﺷﻰ !
ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺗﻮﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺩﺭﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ !
ﭼﺮﺍﻳﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻰ ﻓﻘﻂ ﻣﻴﺪﺍﻧﻰ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ،
ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ،
......
ﺩﻳﻦ ﺍﺳﺖ
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﻰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺑﻮﺩﻥ ﺧﺪﺍ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﺷﺎﻳﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ...!


دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,

  توسط دختر پارسی  |
 


مرد از مردن است . زیرا زایندگی ندارد .مرگ نیز با مرد هم ریشه است. زَن از زادن است و زِندگی نیز از زن است .

 

دختر پارسی

 

 

 

 

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 34
بازدید کل : 1115
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1

RSS 2.0
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)